مجله کارگزینی – «بازدید سرزده» یکی از علایق اصلی مسئولان ماست. از رئیس مجلس و رئیس قوه قضائیه تا رئیس جمهور و وزرا همگی علاقه دارند تا سفرهای آنان به نقاط مختلف کشور در قالب بازدید سرزده توسط رسانه ها و خبرگزاری ها بازتاب داده شده و خبررسانی شود. اما این میزان از علاقه مسئولان و ارزشگذاری جامعه برای بازدید سرزده به چه معناست؟
آیا در کشورهای توسعه یافته دنیا هم مسئولان اجرائی و قضائی اینچنین علاقه ای به بازدید سرزده داشتهاند و در کمین سازمان و ادارات دولتی می نشینند و سر زده برای بازرسی وارد می شوند؟
آیا بایدن هم چند خبرنگار و مجری صدا و سیما همراه خود می برد و سعی می کند به صورت سرزده از نهادهای دولتی بازرسی نماید؟
آنچه مشخص است بازدیده سرزده مطلوب و مورد علاقه کشورهائی است که در آنها ترس و اطاعت از فرد جایگزین ترس و اطاعت از قانون شده است و قانون اقتدار و اتوریته خود را از دست داده است. بی شک در کشورهائی که قانون حرف اول و آخر را می زند نیازی به بازدید سرزده نیست چرا که قانون همه روزه و همه ساعت مانند شمشیر دموکلس بالای سر کارمندان و کارکنان دولتی آویزان است و کسی جرأت تخطی از آن را به خود نمی دهد و به عواقب سنگین چنین رفتاری کاملا آگاه است.
بازدید سرزده در جوامعی ارزش و اهمیت می یابد که قانون اقتدار خود را از دست داده است و خفیف و خوار نگه داشته می شود. در این جوامع پست ها و جایگاه های مختلف سیاسی مانند رؤسای قوای قضائیه و مجریه هستند که جای قانون نشسته و صاحب اتوریته و اقتدار هستند. به همین دلیل است که رسیدن به قدرت در این جوامع این میزان جذابیت دارد.
این میزان جذابیت «بازدید سرزده» در میان مسئولان و مردم در عصر جدید ریشه در اسطوره «شاه عباس و رضاشاهی» دارد که نانوای کم فروش را در تنور می اندازد و مهندس سازنده پل را هنگام عبور اولین قطار در زیر پل می نشاند.
جذابیت بازدید سرزده بیشتر از آنکه محصول و باز تولید جامعه مدرن با حاکمیت قانون باشد محصول و بازتولید جامعه ای است که به جامعه و حکومت نگاه خانخانی و ارباب- رعیتی دارد.در این جوامع نه ترس از قانون بلکه ترس از شلاق ارباب است که امور را رتق و فتق می نماید.
بی جهت نیست که میرزا یوسف خان مستشارالدوله که رساله «یک کلمه» را صد و پنجاه سال پیش نوشته است اصلی ترین نیاز جامعه ایران که عامل و باعث اصلی تفاوت ایران و اروپا شده است را کلمه «قانون» معرفی کرده است و بی جهت نیست که به دستور ناصرالدین شاه اموال و خانه اش غارت و او را به غل و زنجیر کشیدند و آنقدر با کتاب یک کلمه را بر سرش کوبیدند که بر اثر عوارض آن، چشمانش کور شد و جان سپرد.